یک مامان غرغرو
امروز از اون روزاست! از اون روزایی که هوای دل منم مثل آسمون گرفته از اون روزایی که سرشار از خوشبختی ولی بی حوصله ام! تصمیم داشتم از غم و خستگی و بی حوصلگی اینجا ننویسم امانشد! آویسا عسل هم امروز سنگ تموم گذاشت با اینکه برای اولین بار در کل تاریخ عمرش تا 9 صبح خوابید و بنده را بس شگفت زده کرد اما تلافیشو تو بقیه روز در آورد اینقدر امروز نق زد و بد اخلاقی کرد که این مامان بی حوصله ی خسته اش برای یک ربع به امان خدا گذاشتش روی تخت تا با صدای 100000000 دسیبل جیغ بزنه و گریه کنه و به محض بغل کردنش ببینه که بلا داره با چشمای خیس از اشکش بهت میخنده و میگه: دیدی موفق شدم! دلم گرفته از خونه موندن و گریه های بی پایان آویساو بی خوابی ،خست...