مامان عروسکها
لالا لالا ...پیش پیش ....نی نی لالا....جوجو بو ! نی نی لالا... الهی من قربون قند عسلم برم که این قدر مهربون و قشنگ نی نی را می خوابونه و با محبت باهاش حرف میزنه. شب موقع خفتن که می رسه با دخترک مهتاب روم کنار هم دراز میکشیم و قصه از خوابیدن کل فامیل از نسیم و عرفان ونوید گرفته تا عمو علی و دایی ایمان و نگین میگیم بعد من خسته از تکرار این همه اسم و قول دادن بابت اینکه حتما خوابیدن چشمامو میبندم و با خروپوف الکی خودمو به خواب میزنم ،ناگهان فرشته مهربونم بافوران عشق دست میندازه دور گردنم و من خوشبخت را غرق بوسه میکنه. و اینقدر این سریال تکرار میشه که با نوازش و نجوای رضا می فهمم منم کنار اون خوابم برده و همسری اومده دنبالم منو ببره سر ...