مامانی به مرخصی میرود.
دخترک گلم مامانی مینا برای 4 روز همراه خاله های من به سفر رفتند ومن و بابا رضا مسئولیت نگهداری از زیبا ترین و با ارزشترین گوهر زندگیمونو خود به عهده گرفتیم:) من شنبه و یکشنبه نرفتم سر کار و بابا رضا دوشنبه. این چند روز وخونه موندنم بیش از پیش ارزش حضور پر مهر مامان گلم را بهم نشون داد.خودش خوب میدونه که همیشه و همواره قدر دان زحمات و مهر بی پایانش هستم.هر چند با هیچ گفتاری نمیتوان این را نشان داد! مامان خوبم اگه محبت و صبر و حوصله شما نبود من هرگز نمی تونستم سر کار برم و شایدم مجبور میشدم آویسا را زودتر از موعد به مهد کودک بسپارم (کاری که هر دومون ازش گریزانیم) و اینکه این سه روز بهم ثابت کرد هرچند دور و اطرافم پر است از ...