شیطون بلا
ساعت خواب آویسا جون مثل آدم بزرگاست امکان نداره بین روز بخوابه!اگه خوابش هم بره تا زمین میذاریش اون چشمای شیطونشو باز میکنه وزل میزنه بهت ! ...
حمام
من عاشق حموم رفتنم.حموم رفتن من این امپراتور کوچک کلی مراسم داره مامان و بابا و عمه مهناز بعضی وقتا هم مامانی دست به دست هم میدن تا من یک وجب بچه را بشورن! به هممون هم خیلی خوش میگذره مخصوصا" بابا رضا که انگار اومده شهر بازی! اما امروز از حموم لدت نبردم چون این مامان بابا هوس کرده بودن بنده را تو وانم بشورن اما من از وان ترسیدم آخه برام جدید بود دوست نداشتم توش بشینم و کلی گریه کردم و حموم بهش نچسبید): یکی نیست به این دوتا بگه آخه مگه من عروسکم! ...
عاشق شدم
دخملم امروز کلی خوابید برعکس روزای قبل که تا خود شب بیدار میموند و رس منو میکشید! هنوز به این تغییر روند زندگیم عادت نکردم ،هنوز دلم میخواد شب که رضا میاد با هم بریم بگردیم،هنوز دلم پر میکشه برم استخر یا دوچرخه سواری! نمی دونم چرا همه کارای اجتماعی برام آرزوی محال شده!فکر میکنم دیگه حالا کو تا من رانندگی کنم .انگشتر و ساعت دستم کنم،عطرای تند بزنم،ناخن هامو بلند کنم و... دلم مهمونی دادن میخواد خرید و لباسای تنگ می خواد!دلم برای تنهابودن وحتی حرف زدن بارضا هم بدجوری تنگ شده! اما جای همه این آرزوها و هوسها الان فرشته ای در آغوشم خوابیده که به یک دنیا می ارزه! عاشقش شدم اما این عشق هم تجربه ای کاملا" متفاوته جنسش با عشقای دیگه فرق...
سر آغاز
به هنگام بهاران وقت شادی خداوندا چه خوش نعمت بدادی به ما دادی خدایا نوگلی ناز  ...
آویسا چهاردست و پا میرود
آویسا جونم بالاخره چهار دست و پا به سمت جلو قدم برداشت !عامل محرکش برای راه رفتن نه اسباب بازیهای دلخواه و نه خوراکیه بلکه خانومچه فقط فقط برای رسیدن به آغوش مامانش راه می افته ...