عاشق شدم
دخملم امروز کلی خوابید برعکس روزای قبل که تا خود شب بیدار میموند و رس منو میکشید!
هنوز به این تغییر روند زندگیم عادت نکردم ،هنوز دلم میخواد شب که رضا میاد با هم بریم بگردیم،هنوز دلم پر میکشه برم استخر یا دوچرخه سواری! نمی دونم چرا همه کارای اجتماعی برام آرزوی محال شده!فکر میکنم دیگه حالا کو تا من رانندگی کنم .انگشتر و ساعت دستم کنم،عطرای تند بزنم،ناخن هامو بلند کنم و...
دلم مهمونی دادن میخواد خرید و لباسای تنگ می خواد!دلم برای تنهابودن وحتی حرف زدن بارضا هم بدجوری تنگ شده!
اما جای همه این آرزوها و هوسها الان فرشته ای در آغوشم خوابیده که به یک دنیا می ارزه! عاشقش شدم اما این عشق هم تجربه ای کاملا" متفاوته جنسش با عشقای دیگه فرق داره! پر از اطمینان و آرامشه!از بی وفایی معشوق نمی ترسم!خیلی خالص و بی منته!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی