آویساآویسا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

آویسا

آویسای شش ماهه

دخترکم شش ماهه شد! چقدر این روزها تند میگذرند. لحظه لحظه با آویسا بودن عشق است و خاطره! هرروز از روز قبل بزرگتر و شیرین تر میشه ! و منم پخته تر و آروم تر! هر روز لحظه لحظه با اون بودن را با تمام وجودلمس میکنم و هوای نفسشو می بلعم !با اینکه بچه داری خیلی خیلی سخته و پر مسئولیت اما خیلی شیرین و پر هیجانه اینکه یه موجود دیگه از وجودت زاده بشه و لحظه لحظه حیاتش بهت وابسته باشه،اینکه یک عروسک واقعی داشته باشی که تر و خشکش کنی وبهش عشق بورزی، اینکه گونه هاشو تو خواب لمس کنی و ساعتها تماشاش کنی، اینکه به خاطر سرگرم کردنش تا شب از نفس بیوفتی و با هزار مکافات بخوابونیش وبعد از اینکه خوابید دلت براش تنگ بشه!اینکه ببریش دکتر و از اینکه همه فاکتور...
25 آذر 1390

دختر ژیمناست!

عزیز مامان توی این چند روز کلی کارای جالب یاد گرفته: اولیش و بامزه ترینش اینه که اگه بر خلاف خواستش توی کریر بشونمش یا حوصلش از نشستن زیاد سر بره خودشو سر میده پایین ! یک روز که داشتم به کارام میرسیدم و به غرغرای بانو توجه نمیکردم یکهو دیدم ساکت شد رومو که برگردوندم دیدم سر خورده اومده پایین روی فرش نشسته یک کار دیگه هم که مدتهاست میکنه خوردن انگشتای پاشه! و برخی اوقات پا ودست با هم! آویسا جونم دیگه رو شکم میخوابه . اینم پرنسس نازم بعد از بیدار شدن از خواب بعد از ظهر ...
12 آذر 1390

شب زنده داری

ازساعت 3 ( صبح؟ نیمه شب؟) تا الان بیدارم و سیخ نشستم و آویسا روی شونه ام تخت خوابیده و از صدای نفس کشیدنش لذت می برم! شدیدا" چشمام میسوزه و کمرم درد میکنه اما باز ترجیح می دم بیدار باشم  تا آویسا بخوابه چون نمی دونم با کدوم سنسور در نهایت خوابی عمیق میفهمه که با رختخواب تماس پیدا کرده و بیدار میشه به خدا تا صبح بیدار موندن خیلی راحت تر از هزار بار خوابیدن و پا شدنه ،سرم درد گرفت ااز اینکه تا میرم زیر پتو و چشمام گرم که میشه دلبندم نق می زنه و منو فرا می خوانه بامزه اینجاست که نمی دونم چطوری تو این بیدارخوابیها خواب هم میبینم! فکر کنم داره دندون در میاره که اینقدر بی قراره و هر چیز که به دستش میرسه رابا حرص تمام گاز گاز میکنه عاشق...
9 آذر 1390

هوا آفتابی شد!

امروز زمین تا آسمون فرق کردم ،امروز خوشحالم ،شارژم ،پرانرژی شدم !چرا؟ دیشب همسر مهربونم خیلی نازمو میکشید و با دخترک عزیزمون عاشقانه کنارم بودند! دیشب معجزه شد و آویسا فقط یکبار از خواب بلند شد و صبح هم خوب خوابید! امروز مامان عزیزم، مهربونترین و فهمیده ترین مامان دنیا اومده خونمون ! امروز برای یک ساعت و نیم تنها از خونه رفتم بیرون و ریه هامو پر کردم از هوای تازه! امروز خیابان ولیعصر عزیزمو از میدون ولیعصر تا چهار راه ولیعصر پیاده قدم زدم و تو دلم آواز خوندم! امروز آویسا به خاطر بودن مامانیش میخندید و میخندید و میخندید! امروز برای خونه خرید کردم ! امروز تصمیم قطعی گرفتم برم آرایشگاه و یک تغییر اساسی تو کل سر و ...
6 آذر 1390

یک مامان غرغرو

امروز از اون روزاست! از اون روزایی که هوای دل منم مثل آسمون گرفته از اون روزایی که سرشار از خوشبختی ولی بی حوصله ام! تصمیم داشتم از غم و خستگی و بی حوصلگی اینجا ننویسم امانشد! آویسا عسل هم امروز سنگ تموم گذاشت با اینکه برای اولین بار در کل تاریخ عمرش تا 9 صبح خوابید و بنده را بس شگفت زده کرد اما تلافیشو تو بقیه روز در آورد اینقدر امروز نق زد و بد اخلاقی کرد که این مامان بی حوصله ی خسته اش برای یک ربع به امان خدا گذاشتش روی تخت تا با صدای 100000000 دسیبل جیغ بزنه و گریه کنه و به محض بغل کردنش ببینه که بلا داره با چشمای خیس از اشکش بهت میخنده و میگه: دیدی موفق شدم! دلم گرفته از خونه موندن و گریه های بی پایان آویساو بی خوابی ،خست...
5 آذر 1390

آویسا در 5ماهگی(اولین عروسی)

گلدونه ی مامان دیشب برای اولین بار رفتی عروسی  جشن خاله صنم و عمو احسان تو هتل اسپیناس خلیج فارس  اما شاید دیگه حالا حالا ها نبینیشون چون دارن میرن کانادا.خیلی شب خوبی بود اما عزیز مامان آخه چرا اینقدر شما نق میزنی و با همه غریبی میکنی؟ لباس عروسی آویسا خانوم:   ...
3 آذر 1390

آویسا در 5ماهگی(1)

دخترکم دیگه می تونی بشینی البته با حمایت! اسباب بازی ها و عروسکاتو با آگاهی انتخاب میکنی. دیشب برای اولین بار به این عروسکت توجهت جلب شد و کلی از صحنه بازی وکنجکاویت برای کشفش فیلم گرفتیم راستی فسفلی بالاخره بابا رضا را از تختش بیرون کردی این همه من از بدو تولدت تلاش کردم وارد تختخواب مانشی و جدا بخوابی اما عاقبت دلسوزی بابا و عمه مهناز برای من که شبها به خاطر زیاد بیدار شدن شما اذیت میشدم باعث شد سرکار عالی جای باباتو تصاحب کنی! من قلبا" به این کار راضی نیستم و حاضرم سختیش را تحمل کنم تا تو به رختخواب خودت عادت کنی اما نمیدونم چرا زبانم برای مقاومت در مقابل این تصمیم بابایی بند اومد!    &nb...
1 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویسا می باشد