عواقب واکسن شش ماهگی
دیشب خیلی شب بدی بود! دیروز آویسا واکسن زد مثل هر بار حالش خوب بود و تا شب از تب خبری نبود حتی جای واکسنش درد هم نداشت و پاشو مثل همیشه تکون میداد و بازی میکرد. شب چون بابا رضا میخواست بره ماموریت ما رو آورد خونه مامانی تا چند روزی اونجا باشیم ساعت 12 که اومدم قطره استامینوفن که تنها چیزیه که آویسا ازش بدش میادرا بهش بدم یکهو بچم اوق زد و کلی استفراغ کردوهمه رختخواب من و خودش و لباسای دوتامون کثیف شد.از اون به بعد هم به خاطر فشار استفراغ زیاد و مزه بد دهنش کلی گریه کرد .کمی بعد تب زیادی کرد شیر نمیخورد آب هم لب نمیزد و فقط ناله میکرد .نصف شب با آهنگ لالایی" چرا "خوابوندمش و خودم برای کنترل دمای بدنش و از شدت ناراحتی برای ناله هایی که در میان خواب میکرد تا صبح نخوابیدم خدا را شکر که مامانم پیشم بود و کمک حالم بود .و خدا را شکر که واکسن شش ماهگیت راهم به سلامتی زدی و اگرچه تب کردی و جاش هم درد میکنه اما بدن زیبات دربرابر بیماری های بد ایمن شد عزیز دلم
* خاله بهار نازنین ممنون از کامنت های قشنگت.دلم برای آترا یک ذره شده پس ما کی شمارا ببینیم ؟ آویسا خدا را شکر با میل زیاد حریره و فرنی میخوره و دخمل شکموم دست رد به هیچ خوراکی نمیزنه.
* خاله فاطمه مهربون کامنت های شما را می خونیم و بسیار لذت میبریم .عزیزم پیامهات میرسه به کامنت گذاشتنت ادامه بده خیلی خیلی خوشحالم میکنه!