آویساآویسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

آویسا

عادت میکنم!

1393/1/30 9:52
نویسنده : مانا
485 بازدید
اشتراک گذاری

دارم سخت ترین دلهره های زندگیمو تجربه میکنم ، دلهره سپردن کودکم به غریبه ها!

دارم به دلشوره داشتن دائمی عادت میکنم!

دارم به نگرانی همیشگی عادت میکنم !

دارم به تنهایی عادت میکنم !

دارم باور میکنم که خواهر نداشتن یک فاجعه است !

دارم باور میکنم فقط و فقط مادر خودم غم های منو درک میکنه ولا غیر..

دارم عادت میکنم که از هیچ کس هیچ کس حتی همسایه و فامیل خیلی خیلی خیلی نزدیک هم هیچ توقعی نداشته باشم!

دارم به فرو خوردن اشکهام عادت میکنم !

و جگر گوشه من آویسای قشنگم هم داره به مهد کودک ،به دوری از آغوش مامانی مهربونش (نه مامان شاغلش!) عادت میکنه !

شاید اون هم به خویشتن داری ونگه داشتن بغضش عادت کرده !

 

آویسا بلاخره باید میرفت مهد کودک ، من تو موضوع مهد فرستادنش فقط و فقط به رشد و آموزش بهترش فکر میکنم و امید وارم  این روزای سخت که اضطراب جدایی آزارمون میده زودتر بگذره و من هم مشکلات حاشیه ایم زودتر حل بشه و دوباره بشم یه مامان شاد و خندان خنده ای که از ته قلبم باشه و فقط روی لبم!

 

 

 

 

 

پی نوشت : 

دوست نازنین گلم !فاطمه خوبم ! دلم نیومد نگم و ننویسم که تو همیشه و همواره از خواهر به من نزدیکتر بودی و همیشه هوامو داری .حتی تو مسئله مهد کودک آویسا محبت بی دریغت علی رغم گرفتاریهای خودت واقعا اشک به چشمم آورد! حساب  تو  برای من از همه جداست!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویسا می باشد