آویساآویسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

آویسا

کودکانه

یه توپ دارم گیل گیلیه! سرخ و آبیه! زمین میزنه هوا میخوره! نمی دونیی تا کوجا میره! من این توپو نداشتم! مشاموخوب نوشتم! بابا بهم پیدی داد! یه توپ گیل گیلی داد! دنیا قشگ کودکانه آویسا پر است ار شعر و عروسک و توپ و پاستیل و لواشک..... انقدر قشگ و شیرین شعر میخونه که دل ههمون ضعف میره. غیر از شعر بالا عروسک قشنگ من ،پاشو پاشو کوچولو و توپ سفیدم و رنبور طلایی را هم بلده عزیز مهربونم هر کدوممونو که می خواد صدا کنه با القاب شیرینی که خودش انتخاب کرده صدا میزنه مثل:  مانا خوشگل ، بابا رضا جان ، مامانی جان ،بابایی عزیزم و...!!! موقع خواب انگار نقشمون عوض میشه اون منو بغل میکنه و میگه عزیزم ,عسلم ،خوشگلم ...یا دست میندازه گ...
30 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

خونه گیتا جون بودیم و موقع شام نی نی هامون ،آترا باقالی پلو داشت و آویسا عدس پلو ، خیلی بی سرو صدا و بی هیچ گفتگویی آویسا بشقابهای غذاشونو عوض کرد و هر دو با رضایت و لذت به خوردن ادامه دادن!  خب بچم دلش باقالی پلو می خواست   ...
17 ارديبهشت 1392

روزمعلم و روز مادر مبارک

هنوز هم مثل اون روزها به تو وآغوش گرمت نیازمندم ! و کنار تو بودن برام دریای آرامشه !مامان مهربونم بهترین عالم همبشه و همواره در برابر عظمت روح و آرامش درونت سر تعظیم فرود آورده ام .  هزاران بوسه بر دستان پر مهرت مادر خوب و بزرگترین آموزگار زندگیم : روزت مبارک   ...
12 ارديبهشت 1392

عروسک قشنگم

حضور تو قاب عکس خانوادگی مونو زیبا تر کرده، خنده شیرینت ،ناز و اداهای دلنشینت و از همه پررنگ تر مهربانی بی حدو حصرت شکوه محافل مون شده! عزیزک قشنگم این روزا هر کسی را میخواد ناز بده "کوچولی"(یعنی کوچولو )خطاب میکنه  میاد سمت من آروم رو پاهام میشینه لپمو تو دستش میگیره و میگه :کوچولی! مانا خوشجل! من خودشیفته هم کلی از اینکه عزیزترین دنیا خوشگل لقبم میده کیف میکنم!! پارسال بابا رضا از سفر چین این لباسوبرای خانوم خرید که تازه اندازش شده اما مگه میذاره یه عکس درست درمون ازش بگیریم!!!! اینم عروسک من در مرکب عروسک خودش ...
31 فروردين 1392

25 فروردین 1392

روز میلاد تو باران آمد روز میلاد تو بود  که هوا بوی شبنم و شقایق می داد  و خدا می خندید  عطر یاس از در و دیوار هوا می پاشید  و نسیم از تو بشارت می داد  باد بر پنجره پا می کوبید زلف افشان را بید در مسیر تو پریشان می کرد  هر کجا سروی بود به تواضع سر راه تو بر پا می خواست تاکها با تو تبانی کردند غوره ها از تپش قلب تو انگور شدند سرکه ها را خبر آمدنت شیرین کرد برگ ها از سر تعظیم تو می رقصیدند و خزان در قدم شاد تو نقاشی کرد و به تر دستی استاد ازل  شعبده ای بر پا بود  گوشها منتظر  اولین گریه ی شیرین تو بود چشمها منتظر  اولین ساغر سیمای تو بود  روز میلاد تو باز  مثل همواره خ...
27 فروردين 1392

متفرقه

چهارشنبه سوری  شاهکار خانومچه روی سرامیک  توجه توجه : اگه ضعف اعصاب دارید اصلا" از این اسباب بازیها نخرید.کار آویسا صبح تا شب شده موسیقی نواختن اونم با دوتا وسیله همزمان چند عکس از سیزده به در تو حیاط خونه خودمون(امسال بیرون نرفتیم و ناهار مهمون عمه مهناز بودیم)    عسلم داره بابا را توی تراس میبینه   اینم باغچه خوشگلمون دربهار سال92 آویسا در کنار کیک تولد تانیا جون ...
22 فروردين 1392

چه قدر بوی تو خوبست...بوی آغوشت

نازنین من امروز صبح چقدر دوباره دلت شیر خوردن در آغوش مامان را می خواست و من با چه خون دلی اینو ازت دریغ کردم! و تو بعد از کلی گریه و هق هق خوابت برد. دخترک قشنگم باید تحمل کنیم اگه حتی یکبار هم کوتاه بیام زحمت هر دومون هدر میره. عزیز مامان آغوش من همیشه و همیشه تا زنده ام برای تو باز ه ،گل زیبای من !بدون که برای مانا هم در آغوش گرفتن تو بزرگترین لذت دنیاست . اما دختر نازم دیگه بزرگ شده و باید شیوه ارتباطی با مامانشو تغییر بده .تا امروز موفق شدیم بیست روز را پشت سر بذاریم وکم کم باید اون یک وعده به قول خودت "کوشولو"شبانه را هم حذف کنیم . ...
19 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویسا می باشد