اولین بار که بدون من مهمونی رفتی
آویسا و مامانش حسابی سرما خوردن ومریضن دیروز من انقدر حالم بد بود که خونه موندم وسرکار نرفتم مامان عزیزم هم لطف کرد برای اینکه من استراحت کنم آویسا جونم را با خودش برد مهمونی
منم از فرصت استفاده کردم و از ساعت 10 صبح تا 2 بعد ازظهر خوابیدم و فقط برای ناهار بیدار شدم و فیلم کوری را که خیلی دلم می خواست ببینمش را دیدم و دورباره خوابیدم تا 5بعد ازظهر.خداییش کمبود خوابم جبران شد.اما تاچشم باز کردم دلم هوای دخترمو کرد رضا هم که اومد همش سراغ گل دخترشو میگرفت عزیز مامان این اولین باری بود که بدون ما مهمونی رفته بودی و تا ساعت 9 شب ازت دور بودیم و به قول بابا رضا "دودور" نبود که هی دورمون بچرخه و شیطونی کنه .
*"دودور" اسمیه که بابا رضا به شوخی وقتی شیطونی میکنی صدات میکنه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی