سال نو مبارک
امسال عید را تنها بودیم .با با رضا رفته سفر و ما هم به همراه مامانی و بابایی و خاله ها رفتیم شمال مثل هرسال!
15 روز اول آویسا سرش گرم بود و فقط گهگاهی سراغ بابا را میگرفت ..اما از وقتی برگشتیم مدام معصومانه و محجوب بدون قیل و قال میاد تو بغلم و یواش میگه : دلم برای بابا رضا تنگ شده!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی