آویساآویسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

آویسا

روزهای غم

     آویسای دلبندم این هفته که گذشت از بدترین روزهای زندگیمون بود ، بابایی اسماعیل مهربون (پدر بابا رضا)از پیش ما رفت. رفت و همگیمون را در غم از دست دادنش عزادار کرد . البته تو خیلی کوچک هستی و هنوز درکی از مفهوم مرگ نداری ، اما میخوام بعدها بدونی که چه پدر بزرگ عزیز و بزرگواری داشتی.........  
13 بهمن 1392

خوشبخت باشی

کاش وقتی بچه هامون میرن مدرسه بهشون بگیم : عزیزم من نمی خوام تو بهترین باشی من فقط می خوام تو خوشبخت باشی اصلا مهم نیست همیشه نمره هاتو 20 بگیری جای 20 می تو نی 16 بگیری اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببر! می خوام  "لی لی "،"قایم موشک "، " گرگم به هوا" و "اتل متل " یادت بدم !  می خوام توی پارک دویدن و سرسره بازی برات آرزو نشه! مهمتر از همه مفهوم احترام به بزرگتر و عشق به پدربزرگ و مادر بزرگ برات در برابر دیگر مسائل زندگی کم رنگ نشه ! می خوام بلد باشی توی یک جمع اعتماد به نفستو حفظ کنی! می خوام خوشبخت باشیم  ...
21 دی 1392

دختر مهربانم

آویسا داره داخل کیف مامانیشو کنکاش میکنه یک بسته چسب زخم پیدا میکنه و رو به من میگه: -مانا این چیه؟ - چسب زخمه دخترم - چرا؟ -برای اینکه اگه کسی جایی از بدنش زخم شده بزنیم بهش خوب بشه. - اگه درد بگیره؟ - آره اگه زخم بشه درد هم میگیره - اجازه میدی من برم اینو بزنم به کمر مامانی مینا؟ -  ...
21 آذر 1392

شمارش اعداد

اینم از محاسن پله های زیاد مترو: برای اینکه آویسا را تشویق کنم خودش از پله ها بالا و پایین بره ، بازی شمارش اعداد را انجام میدیم ونتیجه این شده: آویسا به سه زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه از یک تا ده میشمره! البته ناگفته نماند به فارسی تا 20 بلده و بعد از اون هم داره یاد میگیره! ...
10 آذر 1392

دیدم تو خواب وقت سحر

  دیدم تو خواب وقت سحـر شهزاده ای زریــن کمــــر نشستـه رو اســـب سفیـــد می اومـد از کوه و کمــــر (می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش)2 کاشکی دلم رسوا بشـه ، دریا بشـه ، این دو چشـم پر آبــم روزی که بختم وا بشه ، پیدا بشه ، اون که اومد تو خوابم شهزاده ی رویـــــای من شایــــد تویــی اون کس که شب در خواب من آید تویی تــــو...... از خــواب شیـرین ، ناگـه پریــدم ،او را ندیـــدم ، دیگــر کنــارم به خـدا جانم رسیده ، از غصه بر لب ،هر روز و هر شب ، در انتظارم به خـدا دیدم تو خواب وقت سحـر شهزاده ای زریــن کمــــر نشستـه رو اســـب سفیـــد می اومـد از کوه و کمــــر (می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش)2 ...
8 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویسا می باشد