پراکنده از تابستان
میگون تابستان 1394
باغ نگارستان بهار1394
تابستان سال 1394
گوشواره!
پروژه سوراخ کردن گوش آویسا واقعا از نظر خودش و خودم نقطه عطفی در زندگیمون بود! از بس که خودش دلش می خواست و من می ترسیدم! خلاصه اینکه روز جمعه 26 تیر تصمیم گرفتیم و رفتیم برای براورده ساختن آرزوی دخترک خب مسلما چون جمعه بود و تعطیل چاره ای جز درمانگاه شبانه روزی نداشتیم که خوشبختانه دکتر خوبی هم بود و با آرامش انجام شد پی نوشت : راستی دوست خوبم خاطره جون .هیچ راه تماسی باهات نداشتم اینه که اینجا میگم : عزیزم مهد بوی یاس به طور نسبی مهد کودک خوبیه ! تمیزه مربیای جوون داره و مهمتر از همه اینکه آویسا خیلی خیلی اونجارا دوست داره و تا حالا ندیدم شکایتی بکنه و یا ذره ای عدم تمایل به رفتن نشون بده...
روز میلاد ما
دختر برگ گلم ، بهار نارنجم ، شیرین زبانم تولد مبارک ! جشن تولدت را امسال تو مهد گرفتم .... عروسکا کاردستی مامان میباشند ...
فروردین 94
امسال علی رغم اینکه بابا رضا نبود ولی خیلی خوب شروع شد و تا حالا هم به سلامتی و شادی گذشته تولد بازی: تو شمال بی بهونه و دلیل برای بچه ها تولد گرفتیم و کلی هم کیف کردیم و رقصیدیم از معدود روزایی که تو عید هوا سرد و بارانی نبود و بیرون صبحانه خوردیم. عیدی امسال آویسا از مامانی و باباییش اسکوتری بود که مدتها آرزوشو داشت. عکس از لحظه "حاجی لک لک " بازی آویسا و مامانش دوست کوچولوی آویسا که فقط چند روز پیشمون موند گل زیبای من در فصل بهار! گل خوشگلم ژست میگره! آویسا و آترا در ژوپیتر ! براورده شدن یکی دیگه از آرزوهای آویسا : چمدو...
سال نو مبارک
امسال عید را تنها بودیم .با با رضا رفته سفر و ما هم به همراه مامانی و بابایی و خاله ها رفتیم شمال مثل هرسال! 15 روز اول آویسا سرش گرم بود و فقط گهگاهی سراغ بابا را میگرفت ..اما از وقتی برگشتیم مدام معصومانه و محجوب بدون قیل و قال میاد تو بغلم و یواش میگه : دلم برای بابا رضا تنگ شده!!! ...
نویسنده :
مانا
11:31